غزل فارسی

غزل فارسی

این غـزل ها همه جان پاره ی دنیــای من اند
لیـک با این همه از بهـر تـو مـی خواهـمشـان

آنچه گذشت...

ابزار نظر سنجی

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

رفته بودم به سمت دلتنگی،
روبه جغرافیای ویرانی
سخت در فکر کودتا بودم،
تو چه میدانی از پریشانی

رو به رویت سکوت می کردم،
فارغ از اشتیاق طوفانی
به خودم قول داده بودم که،
نشوم پای عشق قربانی

رفته بودم که خسته برگردم،
از نبردی عمیق و طولانی
سد برگشتنم غرورم بود،
در دلم موجی از پشیمانی

گم شدم وقتی از تو دل کندم،
حسرت اما نداشت پایانی
فرصتی رو به انتها بودم،
در پی فعل رو به جبرانی

من پر از احتمال و شک بودم،
شک و تردیدهای سیمانی
انقلابی درون من رخ داد،
رفتی از دست من به آسانی....

کیمیا بیگدلی

دل بسته ام به خط و به آن خال ... بگذریم
آهو ندیده ای و به هر حال ... بگذریم

یک شهر عاشقت شده ، بانو چه کرده ای ؟
مردم برای چشم تو جنجال ... بگذریم

دلتنگ آسمان تو هستم مرا ببخش !
شاهینم و شکسته پر و بال ... بگذریم

جز سرپناه عشق تو جایی ندارم و ...
می ترسم اینکه قلب تو اشغال ... بگذریم

" ما در پیاله عکس رخ  یار دیده ایم "
من دلخوشم به خواجه و این فال ... بگذریم

از خود بگویم ؟ از تو چه پنهان که مدتی ست
این شاعر شکسته ی بدحال ... بگذریم

یوسف که نیستم به سلامت گذر کنم
یک شاعرم که داخل گودال ... بگذریم

می خواستم که عقده ی دل وا کنم ، ولی
امشب به احترام غمت لال ... بگذریم

این وعده های پوچ به جایی نمی رسند
امسال هم مطابق هر سال ... بگذریم

حامد نصیری

وقتی نگاهت راه را گم کرد
حتی خدا هم خواست گمراهم
حالا که از چشم تو افتادم
دیگر نمی دانم چه می خواهم

وسع نگاهم بیش از اینها نیست
آدم شدم در باغ چشمانت
حوا تمام شب دعا می کرد
سیبی بیفتد بر سر راهم

دیشب خبر آمد برادر ها
تعبیر خوابم را عوض کردند
تو در تُرنجستانی از نوری
من در سیاهی های این چاهم

کنعان من یعقوب را کُشتی
از بس که قولِ یوسفش دادی
یوسف به میل خود از اینجا رفت
من بوی پیراهن نمی خواهم

بازم رُخَت افتاده در برکه
یعنی جنونت سخت نزدیک است
امشب که رویت قرص کامل نیست
کم کردی از داروی این ماهم

پویان قلندری


هر دل که به دریای تو زد رو به زوال است
مرداب تو پایان هر احساس زلال است

پاسخ نشنید هرکه از احساس تو پرسید
پاسخ ندهد آنکه خودش غرق سوال است

تا صحبت آغوش تو شد مرجع‌مان گفت:
هرگونه گناهی که محال است، حلال است

بیزاری از عشق و هوس و خلوت و آغوش
آخر چه کسی فاتح این چارمحال است؟

هر گوشه کسی وصف تو را می کند اما
یک شهر به هنگام تماشای تو لال است

رحمی بکن ای فتنه ی آشوب دل و عقل
لبخند تو آتش بس این جنگ و جدال است

مجید باقرزاده

آنقَدَر دیر آمدی دلداده ی تو پیر شد
یک سره از قلب و عشق و دارِ دنیا سیر شد

آنقدر دیر آمدی عطرت ز پیراهن پرید
خانه ام جای خودت با "جای تو" درگیر شد

چندسالی هرشب یلدا نگاه من به راه
چندسالی "احسن الحالم" به تو تفسیر شد

خانه را آیینه پر کردم که همراهم شود
شکل تنهایی من در خانه ام تکثیر شد

خواب میدیدم که روزی روی دستت جان دهم
خواب من امروز، اینجا، پیش تو تعبیر شد

منتظر بودم که عمرم با تو طولانی شود
آنقدر دیر آمدی عمرم که دیگر دیر شد..

محمدمهدی بومری

وقتی تمام حادثه ها میرسد به تو
نفرین برای توست... دعا میرسد به تو

از تو دیار کهنه ی من کوچ کرده ام
اما هر آنچه جاده چرا میرسد به تو؟

آیا مگر تو پاسخ آن پرسش منی؟
آیا مگر بقا و فنا میرسد به تو؟

فکرم به جستجوی کمال جوابهاست
دائم ولی به جای خدا میرسد به تو

من با تو این چنین شده ام، سرنوشت من
یا آنکه میرسد به تو یا میرسد به تو!

با آن غرور، حرف دلم را سپرده ام
در گوش باد; بلکه سلامی رسد به تو

از تو اگرچه میگذرم... آه! بگذریم!
امشب تمام صحبت ما میرسد به تو!

احمد میرقیصری
دستی که به سر خورده وُ رنگی که پریده
شد قسمت آن کس که نگاه تو خریده

خونِ دلِ این عاشق دیوانه ی کویت
ارثی ست که بعد از تو به پیمانه رسیده

کامی نگرفتم ز لب وُ شهره ی شهرم
چون گرگِ پر از حسرتِ یوسف ندریده

حالم چو شکاریست که از عشق به صیاد... 
از دامِ پر از فتنه ی او پا نکشیده...

این بید هم از عشق تو مجنون شده لیلا! 
"مویی که پریشان شد وُ قدی که خمیده"

گفتند که عید است و دگر روزه مگیرید... 
پیداست که زاهد خم ابروی تو دیده...

چیزی نشدم حاصل از آن شب که تو رفتی
من ماندم و نارنج و غمِ دستِ بریده..

محمدامین افراشته
چشمم به دیدن تو و دستم به آسمان
حالا که دیر آمده ای بیشتر بمان

با جان تورا معامله کردم ولی نبود
مارا در این معامله سودی بجز زیان

ما زنده ایم - خون جگر و سنگدل-  کجاست
آتش فشان که شهره به مرگ است در جهان؟

سرویم ، استوار به بی حاصلی خویش
دوریم از گزند ملامت کنندگان

دلگرم اگر ز خنده ما می شوی بدان
در سینه آتشی است به پا از غمی نهان

ای عشق! ای نسیم بهاری صبحگاه
حالا که دیر آمده ای بیشتر بمان

روح الله اکبری
تمام حقوق مادی و معنوی برای گروه غزل فارسی محفوظ است