غزل فارسی

غزل فارسی

این غـزل ها همه جان پاره ی دنیــای من اند
لیـک با این همه از بهـر تـو مـی خواهـمشـان

آنچه گذشت...

ابزار نظر سنجی

درگیر قالبم که بخوانم برای تو
شعری پر از کنایه و ایهام و دلبری
اما چه غافلم که ندیدم نشسته ای
دور از تمام شعر و غزل های سرسری


این دل، چقدر مشغله ها داشت؛ روز و شب
تا وزن سخت شعر تو را از خودش کند
اما گمان کنم که نگنجی درون شعر
وقتی که از تمام غزلهام سرتری


عمری نشسته ام به کناری که شاید از
مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعِلُن-
چیزی شبیه تان بسرایم، ولی نشد
مانند شعر حافظ و سعدی و انوری-


آبی؛ برای برکه ی بی جان هر غزل
نوری؛ برای دشت هراسان قافیه
درگیر رقص می شود اندام شعر من
وقتی که وا کنی گره از بند روسری


این شعر بی تو راه به جایی نمی برد
وقتی که از تو و دم عیسایی ات جداست
آتش بزن خلیل ِ غزل های خام را
شاید شکفت با تو "گلستان" دیگری

محمود جافرمن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تمام حقوق مادی و معنوی برای گروه غزل فارسی محفوظ است