غزل فارسی

غزل فارسی

این غـزل ها همه جان پاره ی دنیــای من اند
لیـک با این همه از بهـر تـو مـی خواهـمشـان

آنچه گذشت...

ابزار نظر سنجی

جدال باد با پیراهنت دریای طوفانی
نگاه گاه گاهت موسم تشویش و ویرانی

چه داری در پس آن سینه شمس الدین تبریزی؟
که از گرماش روید دانۀ در خاک زندانی

کشیدی دست از ترسایی اما نامسلمانی
که افتادند در دام تو صدها شیخ صنعانی

از المیزان چشمان تو تا جان داشتم خواندم
که تفسیر تو هم سخت است چون آیات قرآنی

سروده هیئت جادو فریب کائناتت را
تجلی یافتی در کهکشان شعر خاقانی

نه چون حلاجیان مرد سر دارم رهایم کن
چه باید کرد با این درد وقتی نیست درمانی؟


عارف مایلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تمام حقوق مادی و معنوی برای گروه غزل فارسی محفوظ است