رویت که شود باز به چشمان سیاهم
یک قرص سفید است که افتاده به چاهم
دیری ست که ابری شده یلدای نگاهت
عمری ست که مهتاب تو را چشم به راهم
در حوضه ی هر رود به جز سیل گل آلود
بر گونه به جز اشک ، چه حاصل شده ، ماهم !
.
غم ساخته از کاه جفایت به دلم کوه
دل خواسته از کوه وفا، سخت ، بکاهم
تو شمعی و پروانگی ام قصه ی تلخی ست
آغوش تو امن است، مرانم ز پناهم
می سوزم و از سوختنم نیست ملالی
مرگ است مجازاتم و عشق است گناهم
محمد مهدی نادری
یک قرص سفید است که افتاده به چاهم
دیری ست که ابری شده یلدای نگاهت
عمری ست که مهتاب تو را چشم به راهم
در حوضه ی هر رود به جز سیل گل آلود
بر گونه به جز اشک ، چه حاصل شده ، ماهم !
.
غم ساخته از کاه جفایت به دلم کوه
دل خواسته از کوه وفا، سخت ، بکاهم
تو شمعی و پروانگی ام قصه ی تلخی ست
آغوش تو امن است، مرانم ز پناهم
می سوزم و از سوختنم نیست ملالی
مرگ است مجازاتم و عشق است گناهم
محمد مهدی نادری